ღღ♥ღღ عشق و نفرت ღღ♥ღღ

می نویسم" د ی د ا ر " تو اگر بی من و دلتنگ منی یک به یک فاصله ها را بردار....

ღღ♥ღღ عشق و نفرت ღღ♥ღღ

می نویسم" د ی د ا ر " تو اگر بی من و دلتنگ منی یک به یک فاصله ها را بردار....

فریاد ( مسعود فردمنش )

 

 

 از غم عشق چه می باید کرد

 

 به دمی, دیداری می توان راضی شد

 

به تمنای نگاهی می توان تشنه ی جانبازی شد

 

میتوان دل خوش کرد به کلامی که شنید

 

از دو خط نامه ی سرد می توان داغ شد و شعله کشید

 

از جهنم گذری کرد و گذشت به گذرگاه رسید

 

به گذرگاه تباهی به جنون و زعطش فریاد زد, فریاد زد

انتظار بی پایان ....

 

اگه بگم قول می دم تا همیشه باهات باشم...

اگه بگم که حاضرم فدای اون چشات بشم...

اگه بگم تو آسمون عشق من فقط تویی...

اگه بگم بهونه ی هر نفسم تنها تویی...

اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت می کنم...

اگه بگم زندگیمو بذر بهارت می کنم...

اگه بگم ماه منی٬ هر نفس راه منی...

اگه بگم بال منی٬ لحظه ی پرواز منی...

میشی برام خاطره ی قشنگ لحظه ی وصال...

میشی برام باغبون میوه های تشنه و کال...

میشی برام ماه شبای بی سحر...

میشی برام ستاره ی راه سفر...

ولی بدون هر جا باشی یا نباشی...

مال منی.... 

انتظار بی پایان.....

 یکی از اساسی ترین توهمات آدمی،  این است که گمان می کند عشق را می شناسد؛
 
به همین سبب از تجربه ی عشق عاجز است.
 هر کسی می پندارد که می داند عشق چیست؛
 بنابراین، نیازی به تجربه ی آن احساس نمی کند.
 به همین دلیل عشق با دنیای ما قهر کرده است.
 ما با عاشقانی روبروییم که از عشق تهی اند.
 والدین تظاهر می کنند که
 فرزندانشان را دوست دارند،
 همسران تظاهر می کنند ـ
  تظاهر و تظاهر.
 البته هیچ کس به عمد این کار را نمی کند.
 بسیاری از آنها نمی دانند که چنین می کنند.
  ای کاش از همان ابتدا آدم ها می آموختند که
 عشق برترین هنر زندگی ست،
 به جادو می ماند و معجزه می کند!
 ای کاش می آموختند که عشق را باید کشف کرد،
 باید برای کشف آن زحمت کشید،
 باید به ژرفای آن رفت و شیوه های آن را آموخت!
 عشق، هنر است.
 عشق ورزیدن، مهارت نیست،
 بلکه امکانی بالقوه در همگان است؛
 به همین سبب امید آن هست که
  روزی همگان به بلندای بلند عشق صعود کنند.
 در واقع تنها در چنان روزی ست که
 انسانیت حقیقی زاده می شود.
 ما هنوز پیش از آن واقعه ی عظیم زندگی می کنیم.
 آن واقعه ی بزرگ و باشکوه هنوز روی نداده است 

...........

به نام ستاره ی شب تاریکم

به نام ستاره ی شب تاریکم… 

 

یک شب خوب تو آسمون… 

یک ستاره چشمک زنون… 

خندید و گفت کنارتم تا آخرش تا پای جون… 

ستاره ی قشنگی بود. 

آروم و ناز و مهربون… 

ستاره شد عشق منو منم شدم عاشق اون… 

اما زیاد طول نکشید عشق منو ستاره جون… 

ماهه اومد ستاره رو دزدید و برد نامهربون… 

 ستاره رفت با رفتنش منم شدم بی هم زبون… 

 حالا شبا به یاد اون چشم میدوزم به آسمون...