ღღ♥ღღ عشق و نفرت ღღ♥ღღ

می نویسم" د ی د ا ر " تو اگر بی من و دلتنگ منی یک به یک فاصله ها را بردار....

ღღ♥ღღ عشق و نفرت ღღ♥ღღ

می نویسم" د ی د ا ر " تو اگر بی من و دلتنگ منی یک به یک فاصله ها را بردار....

شمع

یکی بود یکی نبود، چهار شمع به آهستگی می سوختند و در

محیط آرامی صدای صحبت آنها به گوش می رسید:

شمع اول گفت: ” من صلح و آرامش هستم، اما هیچ کسی نمی تواند شعله ی مرا روشن نگه دارد.

 من باور دارم که به زودی می میرم...“

سپس شعله ی صلح و آرامش ضعیف شد تا به کلی خاموش شد.

شمع دوم گفت: ”من ایمان هستم . برای بیشتر آدم ها  دیگردر زندگی ضروری نیستم،  پس دلیلی وجود ندارد که روشن بمانم...“

سپس با وزش نسیم ملایمی، ایمان نیز خاموش گشت.

شمع سوم با ناراحتی گفت: ”من عشق هستم ولی توانایی آن را ندارم که دیگر روشن بمانم. انسان ها من را در حاشیه زندگی خود قرار داده اند و اهمیت مرا درک نمی کنند. آنها حتی فراموش کرده اند که به نزدیک ترین کسان خود عشق بورزند...“

طولی نکشید که عشق نیز خاموش شد.

ناگهان...

 کودکی وارد اتاق شد و سه شمع خاموش را دید.

گفت :

”چرا شما خاموش شده اید، شما قاعدتا باید تا آخر روشن بمانید . “

سپس شروع به گریه کرد .

آنگاه شمع چهارم گفت:

 ”نگران نباش تا زمانی که من وجود دارم، ما می توانیم بقیه شمع ها را دوباره روشن کنیم.

مـن امید هستم !“

با چشمانی که از اشک و شوق می درخشید ،  

کودک شمع امید را برداشت و بقیی شمع ها را روشن کرد .

 

  

                             نور امید هرگزاز زندگیتان خاموش مباد!

روبان قرمز ( میلاد تهرانی )

تنی که جا می ماند                             

و منی که می روم آن جا که

خدا می داند !

میان میدان مین قلب تو،

کنار روبان های قرمز !!!

 

 

به شیشه ی عینکم گل می مالم !

تا جنگنده های نا امیدی

مردمک چشمانم را هدف نگیرند !!!

 

 

قرارمان سالها بعد....

موزه ی حیات وحش !

دیشب ،

قلبم را تاکسیدر می کردم !!!

 

 

خاطره ها را گردگیری می کنی ،

تا عشق به سرفه بیوفتد و

.....

!!!

 

 

آینده بسیار روشن است !

این فال را پزشک ،

از نقش های ته شیشه ی آزمایش خونم

گرفته است !!!

 

 

ببخش اگر نا خواسته از تو دور می شوم ،

دلواپست می کنم

خانه ای سوت و کور می شوم .

تو ، به دیدن من عادت نکرده ای

من ، به نبود تو عادت نکرده ام

به خدا مجبور می شوم !!!