ღღ♥ღღ عشق و نفرت ღღ♥ღღ

می نویسم" د ی د ا ر " تو اگر بی من و دلتنگ منی یک به یک فاصله ها را بردار....

ღღ♥ღღ عشق و نفرت ღღ♥ღღ

می نویسم" د ی د ا ر " تو اگر بی من و دلتنگ منی یک به یک فاصله ها را بردار....

جزیره ی گنج ( میلاد تهرانی)

آنچنان استاندارد های جهانی

 

در این عشق رعایت شده است

 

که دیروز قلبم ...

 

گواهینامه ی ایزو 250000 گرفت !!!

*** 

 

انگار چروک ای پیشانی ام

 

ترک های آسفالت های خیابان را

 

برایت تداعی می کند !

 

راحت روی اعصابم پیاده روی کن

 

راحتِ راحت !!!

*** 

 

ما دو ریل راه آهن ایم

 

موازی تا ابد .

 

حتی افق دیدگاهمان

 

 

آن قدر متفاوت است ,

 

که آنجا هم به هم نخواهیم رسید !!!

*** 

 

آه اگر گنج

 

در جزیره ی قلب تو پنهان باشد

 

کشتی ساخته نشده ام را

 

به توفان نوح خواهم سپرد !

 

" سکان 15 درجه به راست" !!!

 

 

توصیه های لقمان حکیم به فرزندش:

 

ای جان فرزند هزار حکمت آموختم, از او چهارصد انتخاب کردم و

 از چهارصد انتخاب, هشت کلمه برگزیدم که جامع جمیع کلمات و حکمت است :

دو چیز را هرگز فراموش نکن:

1.   خدا را

2.   مرگ را

دو چیز را همیشه فراموش کن:

1.   به کسی خوبی کردی

2.   کسی به تو بدی کرده

و اما چهار جیز دیگر:

1.   در سفره ای حاضر شدی, شکم نگه دار

2.   در خانه ای وارد شدی, چشم نگه دار

3.   در مجلسی حاضر شدی, زبان نگه دار

4.   در نماز ایستادی, دل نگه دار

 

شمع

یکی بود یکی نبود، چهار شمع به آهستگی می سوختند و در

محیط آرامی صدای صحبت آنها به گوش می رسید:

شمع اول گفت: ” من صلح و آرامش هستم، اما هیچ کسی نمی تواند شعله ی مرا روشن نگه دارد.

 من باور دارم که به زودی می میرم...“

سپس شعله ی صلح و آرامش ضعیف شد تا به کلی خاموش شد.

شمع دوم گفت: ”من ایمان هستم . برای بیشتر آدم ها  دیگردر زندگی ضروری نیستم،  پس دلیلی وجود ندارد که روشن بمانم...“

سپس با وزش نسیم ملایمی، ایمان نیز خاموش گشت.

شمع سوم با ناراحتی گفت: ”من عشق هستم ولی توانایی آن را ندارم که دیگر روشن بمانم. انسان ها من را در حاشیه زندگی خود قرار داده اند و اهمیت مرا درک نمی کنند. آنها حتی فراموش کرده اند که به نزدیک ترین کسان خود عشق بورزند...“

طولی نکشید که عشق نیز خاموش شد.

ناگهان...

 کودکی وارد اتاق شد و سه شمع خاموش را دید.

گفت :

”چرا شما خاموش شده اید، شما قاعدتا باید تا آخر روشن بمانید . “

سپس شروع به گریه کرد .

آنگاه شمع چهارم گفت:

 ”نگران نباش تا زمانی که من وجود دارم، ما می توانیم بقیه شمع ها را دوباره روشن کنیم.

مـن امید هستم !“

با چشمانی که از اشک و شوق می درخشید ،  

کودک شمع امید را برداشت و بقیی شمع ها را روشن کرد .

 

  

                             نور امید هرگزاز زندگیتان خاموش مباد!

روبان قرمز ( میلاد تهرانی )

تنی که جا می ماند                             

و منی که می روم آن جا که

خدا می داند !

میان میدان مین قلب تو،

کنار روبان های قرمز !!!

 

 

به شیشه ی عینکم گل می مالم !

تا جنگنده های نا امیدی

مردمک چشمانم را هدف نگیرند !!!

 

 

قرارمان سالها بعد....

موزه ی حیات وحش !

دیشب ،

قلبم را تاکسیدر می کردم !!!

 

 

خاطره ها را گردگیری می کنی ،

تا عشق به سرفه بیوفتد و

.....

!!!

 

 

آینده بسیار روشن است !

این فال را پزشک ،

از نقش های ته شیشه ی آزمایش خونم

گرفته است !!!

 

 

ببخش اگر نا خواسته از تو دور می شوم ،

دلواپست می کنم

خانه ای سوت و کور می شوم .

تو ، به دیدن من عادت نکرده ای

من ، به نبود تو عادت نکرده ام

به خدا مجبور می شوم !!!

ّI♥U

 

تقدیم به عشق ها و آرزوها :

  

تقدیم به امیدی که به زودی نا امید می شود

  در شهر عشق به دنبال کسی می گشتم که به خاطر یافتنش جان دهم

   و برای از دست دادنش سیلی از اشک پر خون بریزم

      و تا آخرین قطره از خونم، برایش از دوست داشتن بگویم

          پس..........

     کسی را جز تو نیافتم

            پس بگذار آشکارا بگویم:

  دوستت دارم